انـــــــــــزوای خــــــــــــــــودم

در انـــــــــــــــزوای خــــــــــــودم با خــــــــــودم عالـــــــــمی دارم...

مثلا سرصبح بیدار بشی لباس سرخ همرنگ با لاک ناخنت بپوشی یه کیف همرنگ هم برداری و همراه با صدای موسیقی و در بی خبری از قیمت دلار ، حرف های راننده تاکسی ، صدای بوق ماشین ها بری اداره و اصلا هم توجهی به رنگ سرخ لباس و ناخن هات نکنی که اداره که باید سیاه پوشید 🙃

.

.

روز شلوغی داشتم ، زیاد خوابیدم ، یه قسمت از سریال کره ای نگاه کزدم ، کتاب نخوندم ، پیاده روی کردم ، برا خونه نون خریدم ، تغذیم بد نبود .....

_____

امروز یه خانمی پیش روم یه فحش و ناسزایی داد که شوکه مونده بودم چرا ؟! آخه خیلی خونسرد بود 🫠🫠

_________

یه آقایی رفتار نامحترمی داشت ، ارباب رجوع ها ذاتا عجله دارن اما نباید اینطوری هم بود 😶 و ذاتا و اساسا از آقایونی که در برخورد با خانم ها به هر دلیلی در همون دیدار اول صمیمی میشن و تو میگن خوشم نمیاد .

___

یه آقایی هم پیش روم گوشی خانمش و گرفت کتکش زد ...

روز عجیبی بود ...

__________

بعد از ماه ها پسر خالم و دیدم ، سعی داشت از زندگیم سردربیاره .. نمیدونم چرا اینهنه کنجکاو هستند بدونند من چیکار میکنم .. من تلاش میکنم به زندگی برگزدم و به تنهایی واقعا مجادله میکنم و نفسم میره میاد تا برگزدم به روزهای خوب ..

دلم نمیخواد با این احوال درگیر جزئی ترین روابط حتی در دوستی ها بشم .

_____

دیروز پی بردم من تا حالا سورپرایز نشدم 😊

__________

همین...

امروزم اینطوری...


Tags  : روزمرگی
یکشنبه چهاردهم مرداد ۱۴۰۳ | 22:37 | Yakut  | 
Designed by : Black Theme