در انـــــــــــــــزوای خــــــــــــودم با خــــــــــودم عالـــــــــمی دارم...
هر بار دوستان شاهد رفتنِ من بودند ، به خاطر مشاجره ی من با استاد گرانقدر که مجبور شدم اینجا بمونم من شاهدِ رفتن دوستانم هستم . ناراحتم اما خب یاکوت همیشه بیشتر طالبِ سکوت بوده تا اینکه به تنهایی فکر کنه 😌
__________
امروز هوا گرفته ، تو این یک ماهی که اینجا بودم بیرون نرفتم .
و البت در این یک ماه اتفاقات بسیاری افتاده ..
دلم میخواست امروز میرفتم ناردین و خودم و به یه سزار دعوت میکردم . بعد تو محیط گلخونه قدم میزدم و نهایتا با خودم فکر میکردم که دیگه این آخرین باری هست که اینجا میام و برمیگشتم.
_____
امروز از صبح به دوستان نزدیکم اطلاع دادم که حالم خوب نیست پس اطلاع داشته باشید اگر من در مورد موضوعی غم انگیز صحبت کردم جدی نگیرید 😌
__________
دیشب دوست ۹ ساله ی خیلی صمیمیم من و بلاک کرد.
تا حالا این اتفاق برام رخ نداده بود که با کسی بحث کنم که کار بدون حرف و سخنی به بلاک کشیده بشه . ناراحت شدم . گرچه این قهر دو ثانیه بود و انقدر زنگ و پیام زدم که از بلاک در آرود و گفت پشیمون هست اما تلنگری به من زد که ببینم در رابطه با آدم ها در کجا قرار دارم ..
میدونی من به چی معروفم ؟ به پایه بودن .
همه میگن تو خیلی پایه هستی در حالیکه این پایه بودن نیست ، مرحمت و حساسیت من در زمینه نه نگفتن به ضعف من برمیگرده .
از این بابت اذیتم .
________________
نزدیک عید هست ..
باید که خودم و مورد بازجویی ، بازنگری و تهدید و توصیه و غیره قرار بدم تا سال جدید و با صلح با خویش شروع کنم .
باید منِ سال جدید منِ بهتری برای خودم باشه وگرنه کم میارم.