در انـــــــــــــــزوای خــــــــــــودم با خــــــــــودم عالـــــــــمی دارم...
اما من نسبت به خودم ظالم تر از همه بودم ....
ای کاش های زیادی دارم ، حسرت های زیادی تو دلم هست ....
به هرحال من به نحوی در شرایط الانم قرار دارم که عاجزتر از هرزمانی کاسه ی چه کنم چه کنم دستگرفتم و سردرگم تر از همیشه دنبال نور میگردم...
و میدونی چه چیزی ناامید کننده هست ؟
من به خودم بی اعتماد هستم ، من تبدیل به چیزی شدم که تکیه کردنی نیست .. نمیتونم به خود متکی باشم .