در انـــــــــــــــزوای خــــــــــــودم با خــــــــــودم عالـــــــــمی دارم...
امشب برای یکی که از جان دل تلاش کرده بود خیلی خوشحال شدم ، باهاش لبخند زدم ... اما یه جایی از قلبم سوخت ..
فهمزدم بالا برم پایین بیام ، خودم و بکشم و زنده بکنم و هر چیزی...
باید این موضوع رو از ریشه حل کنم .
این موضوع من و از درون داره میخوره .
این موضوع حل نشه همه چیز این زندگی نصفه نیمه هست ..
_______
وقتی خوابیدنت با این موضوع گره خورده بیدار شدنتم همبنطور پس باید حلش کنی ..هر چند ناممکن ..هر چند غیر ممکن ....