در انـــــــــــــــزوای خــــــــــــودم با خــــــــــودم عالـــــــــمی دارم...
بزرگوار عاشق شد فارغ نشد 🙂
سه سال پیش نشستم روبروش کلی برام گریه کرد..
امروز انگار همون آدمِ سه سال پیش و دیدم...
بزگوار رفت کوبید ساخت ، الان جزو زیباترین هاست ...
بزرگوار کلی به خودش رسید ..
ولی انگار تو این سه سال خودش و گول زده ..
همه چیش و باخته .
الان باز دنبال دیده شدن از طرف همون شخص سمی هست .
_______<_
با خودم فکر میکنم اگر در این شرایط قرار میگرفتم چیکار میکردم ؟
طبق اون شناختی که از خودم دارم قطع به یقین خودم و هزار جا قایم میکردم ، هزار مدل دور میشدم که دیگه نبینمش که دیده نشم .
که یحتمل اگر عشقی بود تو انزوای خودم زندگیش میکردم.
این انتقام و دیده شدن و فلان و بهمان چیه دیگه🙄🙄🙄
.
.
.