در انـــــــــــــــزوای خــــــــــــودم با خــــــــــودم عالـــــــــمی دارم...
بعضی چیزها همون حس قدیمی و دارن ...
شبیه بوی خیا. تو کلاس مدرسه ، کارتون ویکی که بینیش و میخاروند و مشکلات و حل میکرد ، اخم کاکرو و ضربه های سوباسا ، بازی سگا....
.
.
دیدن قسمت اول سریال çukur ، خوندن ماهی زلال پرست که یاسین عاشقه ، گوش دادن اهنگ ستاره گروه سون ، دیدن هری پاتر ، خوندن مجله خانواده سبز ، مربعی کر دن ناخن هام ، خوردن ماست خیار تو گرما ، شنیدن صدای murat boz ، دیدن emir feriha من و عجیبا میبره به گذشته هایی که خوب بود همه چی ..
_____
یه جوری به آب و هوا عادت نکردم که روزی ۶ بار لباس گرم و سرد میپوشم .
یه جوری پشه نیشم میزنه که در تعجبم از سرعت عمل بالاشون ..
___________
یه دوست پرستاری دارم ، استایل کامل پسرونه داره . واقعا یه دختر با تیپ پسرونه هست و من حتی به خودم حق پرسیدن یک سوال و هم ندادم . مقنعه سرش میکنه میاد کارهاش و میکنه و موقع رفتن میبینه موهاش بلند شده میره آرایشگاه مردونه موهاش و کوتاه میکنه ، حالت میده و یه تیغم میندازن رو ابروش میاد برای ادامه ی زندگی ...
اسمش شهرزاد هست ..
____________
بالاخره رسیدم به خواب ..
امروز انقدر بد بود که حتی توصیف کردنی نیست .
خواب خیلی بدی دیدم .
______________
و نهایتا رسیدم به نیمه ی ۸۰ روز ، مونده ۴۳ روز که برم مرحله ی بعدی🤔
روزهای سخت شروع شد😶