انـــــــــــزوای خــــــــــــــــودم

در انـــــــــــــــزوای خــــــــــــودم با خــــــــــودم عالـــــــــمی دارم...

Profile.•. Archive.•. Links.•. Posts.•. Designer

نمیدونم کجا هستم ...

امشب وسط جنگ و جدالی نرم بهم گفتند هیچی نشدی .. شوکه نشدم.

قبول کردم ، خودم هم اعتراف کردم که بله من یک هیچ هستم .

من با این همه برتری که داشتم الان در نقطه ی هیچ قرار گرفتم و ظاهرا ، باطنا ، علنا هیچ هستم .

دلم نمیخواد با هیچکدوم از کسانی که میشناسم حرف بزنم .

دلم نمیخواد جویای احوال کسی بشم .

دلم نمیخواد خودم و برای کسی توضبح بدم .

دلم نمیخواد بخوابم ،دلم نمیخواد در این سکون و رکود قرار بگیرم .

ای کاش روز بود و میرفتم پیاده روی و بدون وقفه با تمام سنگینی که دارم راه میرفتم .

من حتی خسته نیستم ، هیچ حسی ندارم .

کلافه هم نیستم ، میترسم بریده باشم و خودم نفهمم .

_______

این روزها من خلاصه مبشم در صدا ... هرچیزی وه نارضایتی من و داشته باشه یا ختم به صدای بلند و داد و فریادم میشه یا بنابر جبر زیرلب ناسزاهایی زمزمه میکنم و در عجبم که من مبادی آداب برای این بی احترامی های در سکوت خرده نمیگیرم ..

نمیدونم باید چه کاری انجام بدم ..

شببه بچه ی سرکش خودم و نگاه میکنم و مثل والدینی که کم آورده خطاهارو نادیده میگیرم که سر فرصت آگاهانه رسیدگی کنم ..

__________

افزایش وزنی که روزی برام آرزو بود این روزها داره تبدیل میشه به پرخوری عصبی انگار .... غیرطبیعی دارم تغذیه میکنم و وزنی که اضافه کردم باعث شده تمام لباس هام اندازم نشن و حتی لباس های پاییزی که تو آف خریده بودم با مارک روشون بهم دهن کجی میکنن..

انگار با خودم لج کردم و بدون توجه به افزایش وزن غیرطبیعی دلم میخواد چاق بشم برسم به ۱۰۰ کیلو....

________

چهارشنبه وقت دکتر دارم ، نمیدونم ازم بپرسه حالت چطوره چی بگم..

برای اون روز فقط برنامه ریزی کردم که دمپایی روفرشی ، شال ، لباس راحتی بخرم .. بقیش که ختم به دکتر و دارو میشه رو انگار میخوام فی البداهه عمل کنم.

_____

الان که دارم دقت میکنم خشم سرکوب شده غالب احساساتم هست.

نگرانی ، کلافگی ، ترس ، استرس ، حسادت ..... امان از احساسات تاریکی که اینروزها من و فرا گرفتند...


Tags  : این من ها
پنجشنبه دوازدهم مهر ۱۴۰۳ | 21:55 | Yakut  | 
.•. Other .•.
About Me

Designed by : Black Theme