در انـــــــــــــــزوای خــــــــــــودم با خــــــــــودم عالـــــــــمی دارم...
روزهای سیاهی رو دارم میگذرونم..
امروز دکتر میگفت چی خوشحالت میکنه ؟
من سکوت میکردم.
اون میپرسید چیکار میکنی ؟
میگفتم زندگی میکنم اما زنده نیستم واقعا...
.
.
.
ای کاش این گره و بتونم باز کنم .
_______
هیچوقت تنهایی کافه نمیرم ، امروز اما جبر یا هرچی خودم خودم و دعوت کردم به ناهار .... و به خاطر عجله اب که داشتم دهنم سوخت و هیچی نفهمیدم...