در انـــــــــــــــزوای خــــــــــــودم با خــــــــــودم عالـــــــــمی دارم...
روزهای عجیبی رو میگذرونم .
وقتی حس میکنم قرار نیست از آخر و عاقبت خط زندگی ای که دنبال میکنم به نتیجه ی دلخواهی برسم خستگی بیشتر از همیشه تن و جونم و میبلعه .
___________
امتحان آناتومی و خراب کردم ، قرار شد یه پروژه ی پاور پوینتی جنین و درست کنم اما فی الواقع الان دارم به خودم بد و بیراه میگم که چرا جنین و انتخاب کردم ؟😐
____
امتحان اپید و شانس آوردم که تعطیل شد ، علی رغم اینکه قرار هست چند روز بیشتر تو این قفس بمونم اما وقت دارم بخونمش .
________
پریروز حس مبکردم حالم خوب نیست ، به تنهایی و بدون رو انداختن به کسی رفتم دکتر . یه کلینیک تازه تاسیس بدون داروخانه بود . با حس لرز و بی حالی نوبت گرفتم .
انتطار داشتم یه دکتر پیر معاینه م کنه و رد بشه ، اما دکتر جوان که تند تند حرف میزد تب و علائمی که داشتم و چک کرد و با گفتن دختر فشارت ۷ هست ختم بررسی هاش و اعلام کرد😐
وقتی هم فهمید تنها هستم به کارمند کلینیک سپرد تا دارو و سرم بگیره و بعد از اون همه چیز رو دور تند افتاد .
فقط خاطرم هست که موقعی که بهم سرم وصل بود دلم میخواست گریه کنم و ابن حس غریبی بیشتر از مریضی و غیره اذیتم میکرد. هیچکس نفهمید رفتم دکتر ، سرم زدم ، فشارم ۷ بود ، رفتم داروخانه ... وقتی ساعت ۸ شب رسیدم همه فکر میکردند رفتم خرید کنم 🙂🙃
____________
وقتی هم سوار اسنپ بودم راننده دنده عقب گرفت و کوبید به ماشین پشت سری 🥲 پراید راننده خودش داغون بود و با شکستن سپر داغون تر شد 🫣
_____
دیروز هم رفتم کافه ناردین . همون خانه گل که تبدیل شده به پاتوقِ اجباری ....
برگشتنی اما جالب بود ..
باز راننده اسنپ عجیب غریبی به تور ما خورد 🥲
راننده برای آخر شب قرار مشروب و کیف و نوش میذاشت و برای فرداش هم قرار بود بره دادگاه و دنبال شناسنامش میگشتن 😐 حس میکردم قراره دزدیده بشم😐
تقریبا از هر ده تا اسنپی که سوار میشم ۸ تاش باعث ایجاد رعب و ترس من میشن☹️
______________
امتحان امروز و وقتم نرسید بنویسم ، ده دقیقه دیر رسیده بودم و با اینکه بلد بودم اجازه ندادن کامل بنویسم .
______
یکی از بچه ها با دوست پسرش دعوا کرده .
موصوع دعوا بسیار جذابه .
اینکه پسره ریش هاش و زده باعث این بحث و دعوا شده 😐
دختر گفته نباید میزدی و زشت میشی 😶
خلاصه این دعوا بسیار زشت و زننده بود .
حاوی الفاظ زشت و فحش های زشت تر 🫥
جالب انگیز هست که دختر هر چی فحش میداد پسر سکوت کرده بود و آخر ماجرا هم پسر گفت حرف دهنت و نمیفهمی و کات کردند 🙄
نمیدونم یه ریش چرا باید این همه مهم باشه ...
____________
به خودم امید میدم که میگذره و قراره که بگذره .. اما اینکه بعضی چیزها باعث کم و زیاد شدن یک چیزهای دیگری در من میشه و انگار که گرد و غباری به دلم میشینه یا پوست میندازم غمگینم میکنه .
دلم میخواست الان خونمون باشم ، بیسواد باشم ، بخوابم ، تنها دغدغه م فردا باشه .
زندگی انقدر وسعت پیدا کرده که نمیدونم چه چیزی باید اولویت باسه ، به چه چیزی باید بها بدم و چه چیزهایی رو نادیده بگیرم 😕
.
.
.
.