در انـــــــــــــــزوای خــــــــــــودم با خــــــــــودم عالـــــــــمی دارم...
میخوام یه آهنگ بی کلام بذارم و اون کتاب چند هزار صفحه ای عمیق و بخونم ....بدون اینکه به دیروز و امروز و فردا فکر کنم ..
.
.
.
نمیتونم مثل قبل فیلمی نگاه کنم یا از خوندن کتابی لذت ببرم ، نمیتونم تو لحظه باشم که با تمرکز به کارهام برسم ..
.
.
فقط ده روز وقت دارم و حس بدی دارم .. ده روز بعد برمیگردم و فکرم مشغول اینه که گردنم درد میکنه ،یکشنبه وقت دندون دارم ، تاریخ های کلاس هام و باید یادداشت کنم ، خوابم میاد ، چک لیستم و ننوشتم ، دوشنبه باید برم دکتر و برای دو ماه آینده تحت نطر باشم و روزهای خیلی سخت دارن نزدیک میشن ...
.
.
.
.
دلم یه معجزه میخواد ..
.
.
.
فردا که شد در مورد این چند روز مینویسم ..