در انـــــــــــــــزوای خــــــــــــودم با خــــــــــودم عالـــــــــمی دارم...
هیچکس رازدارِ هیچکسی نیست.
هیچکس دلسوزِ کسی نیست.
به ندرت آدم فداکار پیدا میشه .
به ندرت آدم بامعرفت پیدا میشه .
امشب که با خاله ی محترمی که باعث شده بود پست فحش های اعضای تناسلی رو ارسال کنم بهم میگه خیلی دوستت دارم به این نتیجه رسیدم .
متاسفانه باز بند و آب دادم و دار و ندارم و لو دادم و من چقدر سیاست رفتاری و کلامی ندارم .
تخلیه اطلاعاتی شدیدی شدم .
________
چند وقت پیش به واسطه ی دوستی که لیست فالویینگ اینستاگرامم و دستکاری کرد و غریبه به حریم واقعیم وارد کرده بود با دندانپزشکی آشنا شدم که ظاهرا زیبا و متشخص بود ، عکس های کت و شلواری ، تصاویر زیبا ، متن و کتاب های بزرگ منشانه و خانواده ای خوشبخت .. من باب آشنایی پی ام داده بودند .
_خیلی فیس آروپایی داری ، چی خوندی ، شغلت چیه ، کدوم شهری و سوالات شخصی که شلیک وار میپرسید و منی که من باب بی حوصلگی و دوست نداشتن چنین صحبت هایی و البت بیکاری شبانه داشتم بدون پاسخ سوالات و رد میکردم .
متوجه شدم ظاهر زیبا میتونه در آنِ لحظه به لجن تبدیل بشه ، شغل و مرتبه ی بالا صرفا تو رو به آدمی متواضع و متشخص و محترم تبدیل نمیکنه و عکس جلد کتاب مطالعه ی تو رو نشون نمیده ..
دلم میخواد یک پست اختصاصی در مورد علاقه و فانتزی ها جنسی که تبدیل به انحرافات و زشتی ها میشن بنویسم اما خب فکر میکنم اینجا و حوصله ی من کشش یک پست اختصاصی اینچنینی نداره .
منحرف بود و من اونجا بود که فهمیدم من چقدر خودم با جواب دادن به یک غریبه پایین کشیدم و لعنتی وار در لحظه مخاطب من و جوری فرض کرده که به خودش جرئت داده کلمه ی فتیش مطرح کنه . من کجا کدوم کلمه رو اشتباه مطرح کردم که بحث در ثانیه به فتیش رسید؟ در یک گفتگوی اول از جانب یک شخص که خانواده داره ، خواهر داره ، لول ظاهری بالا داره ..
نتونستم چیزی بگم ، نباید هم میگفتم .
چون گناه و اشکال من بود که جواب داده بودم ، صحبت کرده بودم و کشش داده بودم . نباید اونطور میشد .
به دوستانم که گفتم خندیدند ، ظاهرا خنده دار هست اما این مسئله سنگینی داشت برای من و تحت تاثیر قرار گرفتم که من در کجا قرار دارم ، به کجا دارم میرم و چه مسیری راه من هست ؟
بهرحال ظاهرا جوون و در دهه ی ۲۰ هستم اما باطنا حس ۶۰ و ۷۰ دارم .
_____________________
این روزها همه چی خوب پیش نمیره ، اما من به جسمم روحم مثل بچه رسیدگی میکنم تا خوب بشه . میدونم جسم و روحم مریض شده و من انگار بالا سرش نشستم و میام و میرم قرص هاش و میدم ، تمرین میکنم ، مواظبت میکنم ، رسیدگی میکنم ، سورپرایزش میکنم ، باهاش وقت میگذرونم و وعده های غذاییش و منظم میدم. مواظب خوابش هستم تا خوب بشه .
میدونم قرار هست زندگی طولانی داشته باشم ، قرار هست در آینده زندگی مشترک تشکیل بدم ، بچه داشته باشم شاید ، میانسالی بیاد ، پیر بشم .. پس باید سرمایه گذاری کنم .
______
هنوزم بعضی شب ها نمیگذره ، اما خب ...: )
________________
ابن ماه :
باید دوره رو تموم کنم .
سه تا فیلم درس و نگاه کنم .
آخر ماه برم دکتر .
برای دندون هام وقت تنظیم کنم و تا زمستون همه شون و ترمیم کنم .
فیلم یوتیوب و نگاه کنم .
پادکست اون دکتر و حتما گوش بدم.
پاک بمونم .